۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

بتاب امشب ای مه


بتاب امشب ای مه کـه با سوز دل
نـهـان سازم از غـم گُـلـم را به گِِل
بتاب امشب ای مه تـو با درد و داغ
کـه خـامـوش گـشته علی را چراغ
بتاب امشب ای مه کـه تا حـوریــان
بــبیـنـنـد نـیـلـی رخــش را عـیـان
بتاب امشب ای مه به غم خانه ام
کــه تــاریـک گــردیـــده کـاشانه ام
تو ای زهـره امـشب شدی تابـناک
ولــی خـفــتـه زهرا در آغوش خاک
همه اختران اشـک بـار از دو عـیـن
که اختر فشان است چشم حسین
ز هـجـران بـُوَد دیــده ام اشکــبــار
چــو لالــه دلــم غـرق خـون داغ دار
چو رفـتی تــو ای مهــرعالم فـروز
پـسِِ تــو مـرا شـــام گــردیـــده روز
پس از تو مرا نیست خـیری عـیان
از ایــن زنــدگـــانـــی دگــر در جهان

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر