۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

نغمه های عاشورایی

متن نوحه + دانلود
نخل بي سر حسين
جسم بي سر حسين مرغ بي پر حسين
برگ بي بر حسين
* * * *
زينـب آمد به تمـاشـاي حسيـن
آن انيــس دل شيــداي حسيـن
بـر ســـر تـلّ بـلنـدي ايـستـاد
تا ببيـنــد قــد و بـالاي حسيـن

ده هـزاران به صـف دشمـن ديد
در مقـابـل تـن تنهــاي حسيـن
آن چنـان بر سپـه دون مي تاخت
شـد تـداعي گـر بـابـاي حسيـن

گوئيـا زنده شـده حيـدر و اوست
مي شکافـد صف اعـداي حسيـن
همچنان برگ خـزان مي ريختنـد
سر و دست خصم در پاي حسيـن

نيــزه بـاران چو شـد از راه جفـا
قـامـت سَـرو سمن ساي حسيـن
بر تنــش تيـر فــراوان بنشسـت
نيـزه و تيـر شـد اعضاي حسيـن

عـاقبــت بـر اثـر زخـم فـــزون
بستـر خـاک بشـد جـاي حسيـن
پايـمــال سُــمِ اسبــان کـردنـد
از جفــا قـامـت رعنـاي حسيـن

دشمنـان گِـرد وي آمـاده شـدند
تـا بِبُـرّنـد ســر زيبــاي حسيـن
شمـر پُـر کينـه بيـامـد بنشسـت
بـر ســر سينـه سيـنـاي حسيـن

از رِهِ کيـنــه ديـريـنـه کشـيــد
خنجـري تيـز چو بر ناي حسيـن
آه و فـــريـاد بپـــا شـــد ز دلِ
زينـب آن خواهـر کبراي حسيـن

ســوي مقتــل بدويـد ناله کنـان
تا شود مـونـس غمهـاي حسيـن
نيــزه هـا زد به کنـاري بنشسـت
در کـنـار تـن طـوبـاي حسيـن

بوســه بـر حنجــر ببـريـده بـزد
جـاي آن مـادر عظمـاي حسيـن
سـروري گـر زني از عشـق سخن
بـده دل را بـه تـولّـاي حسيــن
* * * *



گریه کرد آهی کشید...


گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش تصویری از لیلی و مجنون را بکش
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان بلا تصویری از سقا کشید
گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم
گریه کرد آهی کشید و نقش زینب را کشید

تصاویر محرم در بهبهان -3

سری آخر و التماس دعا
یا علی















تصاویر محرم در بهبهان -2

سلام به همه همشهریان عزیز
سری دوم عکسهای محرم
بدون شرح...



































تصاویر محرم در بهبهان -1

سلام ؛ وقتتون بخیر
تصاویر تاسوعا و عاشورای حسینی در بهبهان ـ سری اول
بدون شرح...




































بوسه ای از روی عشق !

بوسه ای از روی عشق !
بگــذار تا ز شارع میـخانه بـگذریم کز بهر جرعه ای همه محتاج این دریم


سالهای سال بود که در کنج انبار خاک می خوردم . من و دوستانم به عزلت و گوشه گیری عادت کرده بودیم ! چکار می توانستیم بکنیم ، جز اینکه منتظر مشتری پولداری بنشینیم تا ما را خریداری کند . دیگر دعا و راز و نیاز فایده ای نداشت ! کاسه صبر صاحب ما هم لبریز شده بود . این جریان ادامه داشت و ما آهن های مرغوب و درجه یک سالهای سال در انبار آهن زندگی می کردیم . هر روز به امید خرید ، به دیدار مشتری می رفتیم ولی بازمانده و غمگین بر می گشتیم . روز و شب برایمان معنی نداشت . و سیاهی شب بر روشنادی روز ما چیره شده بود . اما من دلم روشن بود که بالاخره خریداری خواهم شد ! روزی از روز ها مثل همیشه صاحب ما ، مشتری را آورد تا ما را رویت کند . اما بی خیال از پرسیدن قیمت ، ما را پسندید و بی چک و چونه از صاحبمان خریداریمان کرد ! و بهای ما را هم پرداخت . از اینجا به بعد بود که ما وارد مرحله جدیدی از زندگی شدیم . و این نقطه عطفی در تاریخ زندگی ما بود . ما که می گویم ، یعنی من و پنج تن دیگر از دوستانم ! خلاصه ما سوار بر ماشین شدیم ! چه هوای دلپذیری بود ! انگار جانی تازه در ما دمیده شد ! و ما شادمان بودیم . ما را به کارگاهی منتقل کردند و آنجا به ما رسیدند ! دستی بر سر و روی ما کشیدند و تمیزمان کردند . نقشه های خوبی برای ما کشیده بودند ! مردان زیادی بالای سر ما بودند که آنها را طراح خطاب می کردند . و به بعضی از آنها استاد می گفتند . چه کلمات قشنگی بود . هر چه من پرسیدم که آخر ما را کجا می خواهید نصب کنید ؟ در ، پنجره ، دکور یا ساختمان یا … ؟! اما هیچ کس جواب من را نمی داد . اما نمی دانم چه شد که همه بر سر و روی ما ریختند . اول صلوات فرستادند و با ذکر و دعا کار را شروع کردند . من به زیر دستان هنرمندان ایرانی نقش گرفتم و طرح آنان بر روی من پیاده شد . بعد طرحی بر روی من کشیدند که می گفتند تشکیل شده از تذهیب و گل و بلبل و یک طرحی که به آن می گفتند : طرح مشبک . رفته رفته کارهای طرح بر روی من تمام شد و کنده کاری هم بر روی من صورت گرفت . ولی این تازه اول کار بود . اما من از آنجائی به خود آمدم که اسماءالله و اسماء الحسنی بر روی من حک شد. من ، با آن اسماء روحی تازه گرفتم . نام محمد ، پیغمبر خدا بود که به من جلا داد ! ناگاه اسم علی بر روی من نگاشته شد که من حرمت گرفتم . نام بانو فاطمه زهرا به من حیا داد . و با اسم حسن زنده شدم . آنگاه نامی به زیبائی حسین بر من قرار گرفت که من زیبا و جاودان شدم . و همین طور نه نام دیگر که هر کدام حال و هوای دیگری به من دادند ! من و پنج تن دیگر از دوستانم گوشه ای از کار شدیم و شدیم شش گوشه ! اما هنوز ما نمی دانستیم که قرار است کجا نصب شویم ! و حیران سرگردان بودیم . در همین اثناء بود که با ذکر یا حسین ما را به هم متصل کردند و راهی عراق شدیم ! اما آخر چرا عراق ؟ به عراق رسیدیم و گفتند قرار است که به شهری بنام کربلا منتقل شویم ! کربلا برایم آشنا بود . آه ! همان جا که مزار امامم حضرت حسین (ع) بود . ما را به داخل حرم بردند . جمعی به دور ما حلقه زدند و با روضه ، های های گریه کردند ! جمعی به همان مشبک ها پارچه سبزی را بستند . و گفتند که این تبرکی است ! مرا با ذکر و دعا بر روی قبر امام قرار دادند ! حالا آن همه سال فراغ ، کار خود را کرده بود ! به من گفتند تو” ضــــــریــــح ”نام گرفته ای ! و من شدم پاسدار قبر و مضجع امامم حسین (ع) .حالا سالیان سال است که مردم بر من بوسه ای از روی عشق میزنند !عشق مولایشان ، آقایشان و پناهشان حسین . او که خون خداست ! او که یوسف زهراست !من همان شش گوشه ام ! همان که راز دار شما زوار حسینم . شمائی که با حاجت و اشک و گریه به دیدن مولایتان می آئید ! عده ای از شما از گناهانتان پشیمانید . بعضی از شما ها از وضع زندگی تان شکایت می کنید . گرئهی از شما مریض دارند و برای شفا می آیند ! اما همین بعضی از شما ها هستید که لحظه آخر عمر خود را از آقا می خواهید و شفاعت او را ! او را به مادرش زهرا قسم می دهید ! و کفن های سفیدتان را به من تبرک می کنید ! من همان شش گوشه ام ! یادآور درد ها و حاجت های شما . من همان شش گوشه ام ! همان که پوستر و عکس های من زینت مجلستان می شود ! و همو که برچسب مرا در قاب دلتان به دیوار نصب کرده اید ! منم شش گوشه ! یادگاراللهم ارزقنا زیاره الحسین(علیه السلام)منم شش گوشه !صدای مرا از کربلا می شنوید . من سلام شما را به آقا می رسانم .می دانم که در طلب کربلا ، روز و شب دعا می کنید .می دانم دلتان هوای مولایتان را کرده و می دانم که محرم دعایتان امضاء سفر کربلاست !و می دانم که با شنیدن نام حسین ، دلتان می لرزد و اشک از گوشه چشمانتان سرازیر می شود !اما چه می شود کرد ، شما هم روزی به پابوس آقایتان می آئید .من هم برای وصالتان دعا می کنم !

منبع: سایت روضه

تصاویر محرم در بی بی زبیده خاتون(س) -2

این هم سری دوم عکس های محرم
با تشکر فراوان از خادمین آستانه مقدسه حضرت بی بی زبیده خاتون(س)
التماس دعا





















تصاویر محرم در بی بی زبیده خاتون(س) -1

سلام به همه همشهریان عزیزبهبهانی بخصوص محبان امامزاده بی بی زبیده خاتون (س)
سری اول عکس های عزاداری محرم 88 در صحن بی بی (س) رو تقدیم میکنم. انشاءاله تصاویر باکیفیت و حرفه ای تری بدستم خواهد رسید.
یا علی















نغمه های عاشورایی

متن نوحه + دانلود

یکی محمل نشین است یکی نقش زمین است
واویلا آه واویلا

---------------------------------
یکی صابرترین است یکی مولای دین است
واویلا آه واویلا
یکی غمگین ترین است یکی عاشق ترین است
واویلا آه واویلا
-------------------------------
یکی زینــب یکی مـولا حسیــن اسـت
یکی عیـن و یکی نـور دو عیــن اسـت
یکی غـرق عـزا بـر سـر یـدیــن اسـت
یکی دارد بـه دوشِ شیعــه دِیـن اسـت

یکی محمل نشین است
لبانش غصّه چین است
یکی سر بر سرِ نی
تنـش نقـش زمیـن اسـت

یکی آواره ی عشـق
گُـلِ رخسـاره ی عشـق
یکی از نیـزه ی کین
شده صد پاره ی عشـق

یکی دردش فزون است
دلش رنگ جنون است
یکی رنگ شهـادت
غریـقِ بحـرِ خـون اسـت

یکی بــی یـار و یـاور
نــدارد غصّــه بــاور
یکی در وادی نـــور
شــده در خـون شنــاور



یکی در سجده گاه است
انیس سوز و آه اسـت
یکی در زیـر شمشیـر
بـه گـودِ قتلـگـاه اسـت

یکی بـا غـصّــه زاده
چـو کـوهـی ایسِتــاده
یکی بـر خــاکِ ایثــار
تـنِ بـی ســر فتــاده

یکی دلبــر یکـی دل
یکی در کُنــجِ محمــل
یکی بر سفــره ی عشـق
گُزیـده جا و منـزل

یکی افسرده حال است
گلی بشکسته بال است
یکی در دشـت توحیـد
سـواری بی مثـال است

یکی عشق است وعاشق
صدیق است و مصادق
یکی پـرپـر به گـودال
چـو گلبـرگِ شقـایـق

یکی شیـر است وشرزه
شهـامت کرده عَـرضـه
یکی بـانــگ عــدالـت
ســروده رویِ نیــزه

یکی غـرقــاب انـدوه
شـده از غصّــه انبــوه
یکی اهـلِ سخـاوت
به عالـم گشتـه ممـدوح


یکی بـا نـالـه دمســاز
نـدارد یــار و همــراز
یکی تـا اوجِ افــلاک
گشــوده بــالِ پــرواز

یکی شـور اسـت وفریـاد
اسیــر دسـت بیـداد
یکی بسپـُرده جـان را
به منـزل گـاه میعـاد

یکی دربندِ داغ اسـت
صفایِ دشت و باغ اسـت
یکي خود باغبان اسـت
به باغِ دل چـراغ اسـت

یکی آزرده خــاطـر
یکی بـا خــون مسـافـر
ولـی در اوج مـاتـم
خـداینـد هـر دو شـاکـر

یکی بر مسنـدِ عشـق
یکی در مشهــدِ عشـق
امید سروری اسـت تـا
ببـوسـد مرقـدِ عشـق

۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

اشک سید الشهدا علیه السلام


یه داستان خیلی قشنگ از دوران کودکی امام حسین علیه السلام خوندم با توجه به اینکه در آستانه ی ماه محرمیم براتون می ذارم …اگه دوست داشتید در سایتتون بذارید تا بقیه هم استفاده کنند …برای من هم دعا کنید :
روزی شخص عربی بچه آهویی هدیه از برای پیغمبر خدا علیه السلام آورده وعرض کرد:این را صید کردم و برای فرزندان شما حسن وحسین علیهما السلام هدیه آوردم ، حضرت قبول فرمود وبرای او دعای خیر نمود.پیامبر بچه آهو را به امام مجتبی علیه السلام که در کنار او بود عطا نمود .چند ساعت بعد از آن امام حسین علیه السلام آمد ودید برادرش بچه آهویی دارد وبا او بازی می نماید .عرض کرد: یا جداه به برادرم بچه آهو دادی وبه من ندادی واین سخن را تکرار می نمود.پیغمبر خدا اورا تسلی می داد وبا او ملاطفت می نمود تا اینکه نزدیک بود امام حسین علیه السلام به گریه بیافتد.ناگاه صداهایی از درب مسجد بلند شد. مردم دیدند آهویی با بچه اش داخل مسجد شد ودنبال آنها گرگی می باشد که به سوی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله آنها را می راند تا اینکه آهو وبچه اش را به خدمت پیامبر رساند.آهو به سخن آمد وعرض کرد: یا رسول الله …دو بچه داشتم .یکی را این صیاد صید نمود وبه شما هدیه کرد. این یکی در نزد من بود وبه او دلخوش بودم .و الان به او شیر می دادم ناگاه شنیدم گوینده ای می گفت: ” إسرعی إسرعی یا غزالة!بخشفک إلی النبی محمد صلی الله علیه وآله وأوصلیه سریعا ،لأن الحسین واقف بین یدی جده وقد هم ّ أن یبکی والملائکة بأجمعهم قد رفعوارؤوسهم من صوامع العبادة ولو بکی الحسین علیه السلام لبکت الملائکة المقربون لبکائه ” ای آهو …با سرعت برخیز وبچه ی خود را فوری به پیامبر خدا محمد صلی الله علیه وآله برسان. زیرا هم اکنون فرزندش حسین علیه السلام در برابر جدش ایستاده ومی خواهدگریه کند.همه ی فرشتگان سر از عبادتگاهشان برداشته ونظاره گر این منظره اند …اگر حسین علیه السلام گریه کند همه ی فرشتگان مقرب به جهت گریه ی اوگریه می کنند. همچنین شنیدم که گوینده ای می گفت : ای آهو بشتاب پیش از آنکه اشک امام حسین علیه السلام بر صورتش جاری شود با سرعت خود را به او برسان .والا این گرگ را بر تو مسلط می کنم که تو را با بچه ات بخورد. بدان من از راه بسیار دور بچه ام را به خدمت شما آوردم ، زمین زیر پای من پیچیده شد تا اینکه به این زودی به محضر شما رسیدم .وحمد می کنم خدا را که بچه ام راقبل از جاری شدن اشک بر صورت مبارکش به محضر شما رسانیدم . پس صدای تکبیر وتهلیل از اصحاب بلند شد وآن حضرت برای آهو دعای خیر نمود وامام حسین علیه السلام بچه آهو را گرفت وبه نزد مادرش حضرت فاطمه علیها سلام برد وهمه مسرور شدند .

منبع:

قطره ای از دریای فضائل هال بیت علیهم السلام( ترجمه ی کتاب نفیس القطره از علامه سید احمد مستنبط) جلد دوم صفحه ی ۵۰۸
اشک روان بر امیر کاروان صفحه ۳۹۱
بحار الانوار جلد ۴۳ صفحه ی ۳۱۲ با کمی تفاوت
سایت روضه


التماس دعا